جدول جو
جدول جو

معنی ایمن کردن - جستجوی لغت در جدول جو

ایمن کردن(مُ هََ قَ)
مطمئن کردن. فارغ کردن. در امن و امان قرار دادن:
خورید و مرا یکسر ایمن کنید
که پیمان من زین سپس نشکنید.
فردوسی.
چو ایمن کند مرد را یکزمان
از آن پس بتازد بر او بی گمان.
فردوسی.
هر کو ز نفس خویش بترسد کس
نتواندای پسر که کند ایمنش
ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 228).
داماد ز نبیل زنهار خواست پیش... آمد و او را ایمن کرد. (تاریخ سیستان). اگر مرا...از بأس او ایمن کنی با تو بیایم. (کلیله و دمنه).
درره امن تو پیش آری هم
در ره بیم هم ایمن تو کنی.
خاقانی.
وعده ها و لطف های آن حکیم
کرد آن رنجور را ایمن ز بیم.
مولوی.
پس علیکش گفت و او را پیش خواند
ایمنش کرد و بنزد خویش خواند.
مولوی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیمان کردن
تصویر پیمان کردن
عهد بستن و قول و قرار گذاشتن برای انجام دادن کاری، پیمان بستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کمین کردن
تصویر کمین کردن
در جایی پنهان شدن به قصد از پا در آوردن دشمن یا شکار، کمین آوردن، کمین ساختن، کمین گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قیمه کردن
تصویر قیمه کردن
کنایه از ریز کردن، ریزریز کردن گوشت و مانند آن
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
اعتبار دادن. معتبر نمودن. اعتماد داشتن. (ناظم الاطباء). تأمین. (دهار) (تاج المصادر بیهقی). ایتمان. (فرهنگ فارسی معین، ذیل ایتمان) :
از تو گر او را امین کنی بستاند
او نه ببسیار چیز عمر تو بسیار.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
تصویری از تامین کردن
تصویر تامین کردن
توقیف کردن مال بدهکار در مقابل طلب بستانکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمین کردن
تصویر کمین کردن
پنهان شدن بقصد کسی یا چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
افراشتن به پا داشتن، استوار کردن، پنهان کردن نصب کردن بپا داشتن افراشتن، محکم کردن، پنهان ماندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عیان کردن
تصویر عیان کردن
آشکار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیمه کردن
تصویر قیمه کردن
ریز کردن خرد کردن (گوشت و جز آن را)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیمان کردن
تصویر پیمان کردن
عهد بستن
فرهنگ لغت هوشیار
انباشتن توده کردن، توده کردن غله که هنوز آنرا نکوفته و از کاه جدا نکرده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایلی کردن
تصویر ایلی کردن
زیر فرمان گرفتن، رام کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجمن کردن
تصویر انجمن کردن
گرد هم شدن مشورت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
انعقاد قراردادی با شرکت بیمه درباره حوادث احتمالی و خطرهایی که ممکن است بشی متعلق بشخص وارد آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارمند کردن
تصویر ارمند کردن
ایمن کردن ایمن گرداندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخمه کردن
تصویر اخمه کردن
روی ترش کردن چین و آژنگ بر ابرو و پیشانی افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیان کردن
تصویر بیان کردن
برشمردن، بازگو کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تامین کردن
تصویر تامین کردن
برآورده کردن، برآوردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کمین کردن
تصویر کمین کردن
Ambush, Lurk
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تامین کردن
تصویر تامین کردن
Cater, Furnish
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بیان کردن
تصویر بیان کردن
Express, State, Articulate, Enunciate, Verbalize
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بیمه کردن
تصویر بیمه کردن
Insure
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اینچ کردن
تصویر اینچ کردن
Inch
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اسکن کردن
تصویر اسکن کردن
Scan
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کمین کردن
تصویر کمین کردن
emboscar, espreitar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از اسکن کردن
تصویر اسکن کردن
сканировать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بیان کردن
تصویر بیان کردن
артикулировать , произносить , выражать , заявлять , вербализовать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اینچ کردن
تصویر اینچ کردن
измерять в дюймах
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بیمه کردن
تصویر بیمه کردن
застраховывать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تامین کردن
تصویر تامین کردن
обеспечивать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اینچ کردن
تصویر اینچ کردن
in Zoll messen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اسکن کردن
تصویر اسکن کردن
scannen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بیان کردن
تصویر بیان کردن
artikulieren, aussprechen, ausdrücken, erklären, verbalisieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بیمه کردن
تصویر بیمه کردن
versichern
دیکشنری فارسی به آلمانی